آموزش و پرورش

فیلم زیبا؛ پیام زیبا

✍️ مهدی صدیقیان

“آتابای”

کارگردان: نیکی کریمی/ تهیه کننده: نیکی کریمی/ فیلمنامه نویس: هادی حجازی فر/ مدیر فیلمبرداری: سامان لطفیان/ چهره پرداز: ایمان امیدواری/ طراح صحنه: اصغر نژاد ایمانی/ طراح لباس: اصغر نژاد ایمانی/ تدوین: حسین جمشیدی گوهری/ صدابردار: کامران کیان ارثی/ صداگذار: سید علیرضا علویان/ موسیقی: حسین علیزاده/ جلوه های ویژه میدانی: ایمان کرمیان/ جلوه های ویژه بصری: امین پهلوان زاده، کامران شفیع پور/ عکاس: امید صالحی/ بازیگران: هادی حجازی فر، جواد عزتی، سحر دولتشاهی، دانیال نوروش، مه لقا می نوش، یوسف دریا دل، آتش تقی پور.
خلاصه داستان: کاظم (آتابای) 40 ساله به همراه پدر و خواهرزاده اش در روستای پیرکندی از توابع ارومیه زندگی می کنند. آتابای سال ها پیش دانشجوی معماری دانشکده هنرهای زیبای تهران بوده و یک سال مانده به فارغ التحصیلی، علیرغم اینکه دانشجوی ممتازی بوده به علت مشکالت روحی ناشی از یک عشق نافرجام به هم دانشکده ی تهرانی و متمول خود ترک تحصیل کرده و به زادگاهش بازگشته است.

نیکی کریمی در دهه هفتاد به عنوان سوپر استار در سینمای ایران مطرح شد. در سال های ابتدایی دهه هشتاد با ساخت فیلم «یک شب» به جرگه کارگردانان پیوست و دو سال پیش فیلم «آذر» را تهیه کرد. آتابای پنجمین فیلم او در مقام فیلمساز به شمار می رود. «آتابای» بدون شک جزء پدیده های جشنواره سی و هشتم به شمار می رود. اثری که با جزئیات زیادی ساخته شده و مخاطبان پیگیر سینما را مشتاق تماشای اثر بعدی نیکی کریمی نگه می دارد. ظاهرا هادی حجازی فر مسئولیت بیشتری علاوه بر بازیگر و فیلمنامه نویس داشته است و «آتابای» حاصل همفکری مشترک کریمی- حجازی فر است. نیکی کریمی درباره انتخاب حجازی فر برای نوشتن فیلمنامه این اثر می گوید:« قصه ای به نام «عشق و کاهگل» از کتاب «فصل نان» اثر علی اشرف درویشیان از مدت ها پیش ذهنم را به خود مشغول کرده بود. چند سال پیش زمانی که ایشان هنوز در قید حیات بودند، مجوز ساخت اثری بر مبنای این قصه را از ایشان گرفتم. با نویسندگان بسیاری برای خلق فیلمنامه صحبت کردم اما به نتیجه مشترک نمی رسیدیم. در سریال «ممنوعه» که با هادی حجازی فر هم بازی بودم، متوجه شدم ایشان قلم شیوایی دارند. یک سال روی طرح کار کردیم تا به فیلمنامه رسیدیم». حجازی فر با نگارش این فیلمنامه، نشان داده است سینما را به خوبی می شناسد و توانایی خلق آثاری را دارد که هم منتقدان سخت پسند و هم مخاطبان عام جویای داستان را به یک نسبت جذب کند. او که سودای کارگردانی در سر دارد، نگارش فیلمنامه این اثر را دورخیزی برای رسیدن به هدفش می داند. «آتابای» درباره تنهایی انسان معاصر است و تلاش می کند در بستر زندگی مردی میانسال، با کنار هم قرار دادن گذشته، حال و ارتباط آن با آینده او، این مسئله را ریشه یابی کند. شخصیت کاظم در پی شکست عشقی که در دوران دانشگاه خورده است، مشکلاتی ذهنی پیدا کرده با و با تغییر نام خود به آتابای، به دنبال شروعی تازه در زندگی است در حالی که گریزی از گذشته نیست. شخصیت آتابای با ظرافت پرداخت شده است و رابطه او با اطرافیانش ابعاد جدیدی از او را نمایان می کند. او جوانی و گذشته خود را در خواهر زاده جوانش می بیند که گویی به راهی می رود که خود او در گذشته پیموده و از آن سرخورده شده است. جواد عزتی از میان پنج فیلمی که امسال در جشنواره دارد، کامل ترین بازی اش را در فیلم نیکی کریمی ارائه کرده است. فیلم به طور کامل در خوی فیلمبرداری شده است و فیلمساز توانسته میان تصاویر کارت پستالی و تصاویر طبیعی آن محیط، تعادل مناسبی برقرار کند. فیلم، کارگردانی جسورانه ای دارد و میزانسن های متنوع و به کار گیری زوایای متعدد از لانگ تا کلوز آپ، به جا استفاده شده و می تواند جایگاه نیکی کریمی را به عنوان کارگردانی مسلط بر ابزار سینما تثبیت کند. آتابای در درونش خشم و محبت را توامان دارد و این مسئله در چگونگی ارتباط او با انسان های زندگی اش نمایان می شود. برای مثال در صحنه ای که از نزدیکی خواهر زاده اش به دختر جوان شهری خشمگین می شود و او را به باد کتک می گیرد و با عبور از میان شاخه های درختان خود را مجازات می کند، گویی خود از آینده رابطه میان آن دو با خبر است  و نمی خواهد خواهر زاده اش چون او زخم عشق را یک عمر با خود همراه داشته باشد. همچنین نقشی که سحر دولتشاهی بر عهده دارد، در سیر روایت جلوه ای تمثیلی پیدا می کند. زنی که ابتلای او به سرطان سینه باعث شده است جلوه زنانگی از او گرفته شود با این حال علاقه آتابای به او ورای هر چیز است و با این وجود، باز هم به سر انجام  قطعی و مشخصی نمی رسد. حجازی فر دراین فیلم از نقش های برونگرایش فاصله گرفته و توانسته با  بازی خوب و کنترل شده، به آتابای جان ببخشد. فیلم تماما به زبان ترکی ساخته شده و دارای زیر نویس فارسی است اما جذابیت و گیرایی قصه سبب شده است خواندن زیر نویس فاصله ای میان مخاطب و فیلم ایجاد نکند. انتخاب لوکیشن فیلم در روستای زاویه شیخلر از توابع شهرستان خوی با توجه به الزامات قصه صورت گرفته  و برای مثال نمی توان فیلم را در شهری چون تهران متصور بود. فیلم نگاهی هر چند گذرا به سینمای عباس کیارستمی دارد و در برخی سکانس ها، روح فیلم های استاد قابل ردگیری است با این حال فیلمساز آنقدر با هوش است که بیش از اندازه روی چنین المان هایی مکث نکند و از دام شباهت و تشبیه در امان باشد. ساخت فیلم شاعرانه و پر جزئیات که در دوران معاصر روایت شود کار ساده ای نیست اما نیکی کریمی به خوبی از انجام آن سربلند بیرون آمده است.

“درخت گردو”

کارگردان: محمد حسین مهدویان/ تهیه کننده: سید مصطفی احمدی/ فیلمنامه نویس: ابراهیم امینی، حسین حسنی/ مدیر فیلمبرداری: هادی بهروز/ چهره پرداز: شهرام خلج/ طراح صحنه: محمدرضا شجاعی/ طراح لباس: بهزاد جعفری طادی/ تدوین: محمد نجاریان/ صدابردار: هادی ساعد محکم/ صداگذار: مهرشاد ملکوتی/ موسیقی: حبیب خزایی فر/ جلوه های ویژه میدانی: ایمان کرمیان/ جلوه های ویژه بصری: امیر پهلوان زاده، کامیار شفیع پور/ عکاس: مجید مطلبی/ بازیگران: پیمان معادی، مینا ساداتی با معرفی مینو شریفی پور و با حضور مهران مدیری.
خلاصه داستان: شهر گرفتار فاجعه شده، قادر باید خانواده اش را نجات دهد.

«درخت گردو» پنجمین فیلم بلند محمد حسین مهدویان است. او کارش را با ساخت مستند های تلویزیونی شروع کرد و سریال مستند- داستانی «آخرین روزهای زمستان» نقطه عطفی در کارنامه کاریش به شمار می رود و کیفیت آن بگونه ای بود که ورود او به سینما را رقم زد. انتظار این بود که مهدویان هم زمان با ساخت پنجمین فیلمش به پختگی رسیده باشد اما اینگونه نیست. « درخت گردو» فیلمی تلف شده است و قربانی نگاه از بالای مهدویان به موضوع و سوژه اش شده است. اصرار بی جای مهدویان به استفاده از نماهای مستند وار، اینجا بلای جان فیلم شده و در بسیاری از سکانس ها به نظر می رسد فیلمساز از مواهبی چون میزانسن و دکوپاژ در کارگردانی بی خبر است. مهدویان در ساخت این فیلم دچار تناقض است و نمی تواند میان سکانس هایی با اجرای مستند وار و غیر آن تعادل برقرار کند. این در حالی است که این بار مهدویان در نگارش فیلمنامه شرکت نداشته و تمام توجه خود را معطوف به کارگردانی «درخت گردو» کرده است.  بمباران شیمیایی سردشت از جنایت های جنگی وحشتناک در تاریخ معاصر «جهان» به شمار می رود اما مهدویان به جای نمایش ابعاد «گوناگون» این فاجعه، تنها ملودرامی اشک انگیز تحویل مخاطب داده است. «ظرافت» حلقه مفقوده درخت گردو است و در هیچ بخشی از فیلم نشانی از آن وجود ندارد. کافی است سکانس مربوط به لحظه بمباران را در نظر بگیرید که چگونه سردستی اجرا شده  و تاثیرات آن تنها به روی حیوانات محدود شده است و دوربین تا چه اندازه بلاتکلف است. مخاطب در این صحنه بیشتر با اغتشاش بصری مواجه است تا صحنه ای کارگردانی شده. فیلم با تمام توان تنها به دنبال اثر گذاری بر مخاطب است از موسیقی حزن انگیز دشتی گرفته تا سکانس هایی که هدف آن ها فقط این است که بیننده را در اندوهی شدید قرار دهد و او را وادار به گریه کند.( ظاهرا مهدویان توانسته در این خصوص موفق شود و سیمرغ کارگردانی را بگیرد!). به نظر می رسد مهدویان اعتماد به نفس لازم را برای ساخت این فیلم نداشته و ترس او بر فیلم سایه انداخته است. در «درخت گردو» خبری از تیم بازیگری ثابت مهدویان ( در راس آن ها هادی حجازی فر) نیست. پیمان معادی با وجود اینکه تمام تلاش خود را به کارگرفته، به دلیل ضعف های آشکار در شخصیت پردازی، بازی اش قوام لازم را ندارد. انتخاب مهران مدیری هم با توجه به حضور مصطفی احمدی، تهیه کننده این روزهای تمام فعالیت هایش، تحمیلی به نظر می رسد. بازی مدیری در نقش پزشک مناطق جنگی قرار بوده متکی بر میمیک چهره باشد، که مدیری از انجام آن عاجز است. او موفق نمی شود جوهره نقشش را به مخاطب انتقال دهد. لکنت زبان از ویژگی های نقش اوست که بسیار بد اجرا شده است. از طرف دیگر اختلاف سنی میان او و مینا ساداتی، که نقش همسرش را بازی می کند به قدری زیاد است که برای نزدیکی سنی آن دو، از دست چهره پرداز هم کاری ساخته نیست. مهدویان می توانست با به خرج دادن اندکی هوش بیشتر، ایراد های ظاهری کار را تا حدی برطرف کند و به فیلمش سر و شکل حرفه ای تری دهد. نیاز به توضیح نیست که بر خلاف فیلمسازان مستقلی چون سعید روستایی و هومن سیدی، مهدویان رشدش در سینما را مدیون نهادهایی چون صدا  و سیما و سازمان اوج است، اما صحبت های او در مراسم اختتامیه درباره کشته شدگان آبان ماه که به قصد جداسازی اش از جریان مربوطه صورت گرفت، به جوسازی علیه خودش تبدیل شد و آن را چیزی جز تناقض میان حرف و عمل و ریاکاری نمی توان دانست.

“بی صدا حلزون”

کارگردان: بهرنگ دزفولی زاده/ تهیه کننده: مرتضی شایسته/ فیلمنامه نویس: محمدرضا رهگذر/ مدیر فیلمبرداری: محمدرضا جهان پناه/ چهره پرداز: سودابه خسروی/ طراح صحنه: افسانه صمد زاده/ طراح لباس: افسانه صمد زاده/ تدوین: سپیده عبدالوهاب/ صدابردار: مهدی ابراهیم زاده/ صداگذار: حسین ابوالصدق/ موسیقی: رضا شبیری/ جلوه های ویژه میدانی: آرش آقابیک/ جلوه های ویژه بصری: امین انتشاری/ عکاس: مریم مجد/ بازیگران: هانیه توسلی، محسن کیایی، مهران احمدی، پدرام شریفی، علیرضا جلالی تبار، بهنوش بختیاری.
خلاصه داستان: یک زن بین احساس و منطقش در حال تصمیم گیری است.

بهرنگ دزفولی زاده عکاس با تجربه سینما و تلویزیون است که با فیلم اولش، در بخش نگاه نو جشنواره سی و هشتم حاضر بود. «بی صدا حلزون» فیلمی اجتماعی و دغدغه مند است و درباره کودکان ناشنوایی است که با کاشت حلزون می توانند شنوایی خود را به دست آورند. هانیه توسلی در نقش مادر کودک ناشنوا، حضوری دیدنی دارد. بازی در این نقش دشواری و ظرافت های زیادی به همراه داشته است که توسلی به خوبی از پس ایفای این شخصیت بر آمده است. بدون شک اگر فیلم در بخش سودای سیمرغ حاضر بود، هانیه توسلی از گزینه های اصلی کسب سیمرغ بهترین بازیگر زن به شمار می رفت. قصه اما چنگی به دل نمی زند و بسیار دم دستی است. کارگردانی و اجرای بسیار ابتدایی و بد هم آن را به فیلمی بی اثر تبدیل کرده است. محسن کیایی و پدرام شریفی حضور بسیاری متوسطی در فیلم دارند و خط اصلی روایت ماجرا ساده تر از آن است که بیننده را مشتاق ادامه داستان نگه دارد. در فیلم، پدر کودک مخالف کاشت حلزون است زیرا فکر می کند با انجام این کار ارتباطشان کم رنگ می شود. فارغ از نگاه خودخواهانه و غیر سمپات پدر، فیلمساز از پیدا کردن مسیری برای رضایت دادن پدر به این عمل جراحی ناتوان است و به ساده ترین شکل ممکن و با کشتن او مسئله حل می شود! آهنگساز فیلم تلاش کرده است در موسقی آن، با فاصله گذاری بین نت ها، مخاطب را با جهان درونی ناشنوایان آشنا کند اما فیلم چنان بی اثر است که ویژگی های موسیقایی آن هم به چشم نمی آید. هیچ خلاقیتی در فیلمنامه و کارگردانی اثر مشاهده نمی شود و فیلم شاید برای پخش در تلویزیون هم حوصله سر بر باشد. فیلمساز با نگاهی بسیار سطحی و ابتدایی به اثر نزدیک شده است. صحنه هایی مثل آب گرفتگی آتلیه عکاسی و مکالمه پدرام شریفی و هانیه توسلی در خودرو و همینطور مسئله مهاجرت شریفی از ایران هیچ منطق دراماتیکی ندارند و کاملا بی کارکرد هستند.«بی صدا حلزون» به غیر از بازی خوب هانیه توسلی هیچ ویژگی مثبت دیگری ندارد و بعید است بتواند در اکران عمومی هم به فروش قابل ملاحظه ای دست پیدا کند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا