«سگ زرد»، رمانی درباره ترسهایی که منجر به جنایت میشوند

در رمان «سگ زرد» ترسهای پنهان و اضطرابهای نهفته در پس پرده نظم حاکم بر آن توصیف شده اند، که به ناگاه به لحظه انفجاری خویش میرسند و به بروز خشونت یا جنایت منجر میشوند.
به گزارش الفبای رشد به نقل از ایرنا، در رمانهای ژرژ سیمنون و از جمله «سگ زرد»، ترسهای پنهان، دسیسهها و اضطرابهای نهفته در پس پرده عادتهای روزانه زندگی و نظم حاکم بر آن توصیف شده اند، که به ناگاه به لحظه انفجاری خویش میرسند و به بروز خشونت یا جنایت منجر می شوند.
در کتاب «سگ زرد» سرباز مگره برای دستگیری عامل سوقصد به جان یکی از مشتریان کافه اصلی بندر کُنکارنو، همراه با دستیار تازهکارش به محل اعزام شده است. وجود اسرارآمیز سگی زردرنگ موجب دلهره اهالی شهر شده، ولی مگره موفق میشود بر اساس فرضیههایی بیشتر مبنی بر الهام تا استنتاج، قضیه را حل کند.
این رمان که در سال ۱۹۳۱ نوشته و منتشر شده است، تکیه بیشتری به حال و هوای دلگیر بندرگاه در میان گِل و لای زمستانی، دارد و مترجم تلاش کرده با وفاداری کامل به متن اصلی، به انتقال درست آن دست یابد.
عنوان اصل این کتاب Le Chien jaune نام دارد و برای نخستین بار در سال ۱۹۳۱ با ۱۹۰ صفحه و به زبان فرانسوی منتشر شد.
«سگ زرد»، رمانی درباره ترسهایی که منجر به جنایت میشوند
جلد کتاب به زبان فرانسوی
درباره نویسنده
ژرژ سیمنون متولد فوریه ۱۹۰۳ نویسنده بلژیکی بود. از وی که به خاطر نوشتن رمان های پلیسی شهرت داشت نزدیک به ۵۰۰ رمان و تعداد بسیاری آثار کوتاه منتشر شده است. سیمنون خالق شخصیت کمیسر مگره یکی از سرشناسترین کارآگاههای ادبیات پلیسی جهان است.
پدر سیمنون، دزیره در یک شرکت بیمه حسابدار بود. ژرژ در سالهای ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۴ در مدرسه سن آندره به تحصیل پرداخت و با آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ به کالج سن لویی رفت که دبیرستانی تحت نظارت ژزوئیتها بود. تا پیش از ۱۹۱۸ به مشاغل مختلفی از جمله شاگردی در کتابفروشی پرداخت، اما در ژانویه آن سال در پی بیماری پدرش ترک تحصیل کرد و در نشریه گازت دو لیژ به عنوان خبرنگار مشغول کار شد. این شغل به او امکان داد با گروههای و طبقات مختلف مردم از جمله افرادی که در هتلهای ارزان قیمت اقامت داشتند، وقتشان در نوشگاهها سپری میشد و گهگاه گذارشان به ادره پلیس میافتاد سر و کار پیدا کند و با منش و رفتار آنها به خوبی آشنا شود. این آشنایی زمانی که بعدها نویسندگی حرفه اصلیاش شد بسیار به کار آمد.
کار در گازت که روزنامهای پرتیراژ و عامهپسند بود باعث شد تا مهارتهای تندنویسی و ویرایش سریع متون نوشتاری را به خوبی فرا بگیرد. عادت تندنویسی تا پایان کار حرفیاش با او ماند به نحوی که میتوانست یک رمان کامل را تنها در سه ساعت بنویسد و آماده چاپ کند! سیمنون در خلال جنگ جهانی دوم در وانده میزیست و در همین دوران بود که با آندره ژید نویسنده نامدار فرانسوی آشنایی پیدا کرد.
در ۱۹۴۵ پس از آن که گشتاپو به یهودی بودن وی شک برد، از فرانسه اشغال شده گریخت و به آمریکا رفت. دوران اقامت در آمریکا از خلاقانهترین ایام زندگی پربار سیمنون بود. در ۱۹۵۵ بار دیگر به اروپا بازگشت و نخست در فرانسه و سپس در سوئیس اقامت گزید. در ۱۹۷۲ عملا داستاننویسی را کنار گذاشت و به نگارش زندگینامه خود پرداخت. خودکشی دخترش ماری ژو در ۱۹۷۸ باعث شد تا سالهای پایانی عمر را در اندوه و تنهایی سپری کند. در ۱۹۸۴ به علت تومور مغزی مورد عمل جراحی قرار گرفت و ظاهرا بهبود یافت اما طی چند سال بعد وضع جسمانیاش به وخامت گرایید و در شب چهارم سپتامبر ۱۹۸۹ در شهر لوزان سوئیس، هنگامی که درخواب بود، از دنیا رفت.
۴۴ فیلم سینمایی، ۱۱۲ اثر تلویزیونی و شش نمایش تئاتری با اقتباس از رمان های سیمنون آفریده شده اند.
«سگ زرد»، رمانی درباره ترسهایی که منجر به جنایت میشوند
ژرژ سیمنون نویسنده
قسمتی از متن کتاب
مگره تکان نمیخورد، به نظر میرسید از مشاهدۀ چشمانداز بندرگاه کوچک بسیار لذت میبرد: دماغۀ کابِلو، در سمت چپ با جنگل کاج و صخرههایی که به طرف دریا کشیده میشدند، فانوس دریایی سرخ و سیاه، مسیریابهای ارغوانی که تنگه را تا جزایر گلِنان مشخّص میکردند، جزایری که هوای ابری مانع دیدنشان میشد.
بازرس هنوز خیلی چیزها برای گفتن داشت.
«من برای کسب اطلاعاتی دربارۀ گویار، که مدتی طولانی در پاریس زندگی میکرده، به مرکز تلفن زدم…»
مگره با تمسخری دوستانه به او نگاه کرد و لوروا، تحت تاثیر این نگاه، بلافاصله توضیح داد:
«این اطلاعات یا خیلی مثبت یا خیلی منفیاند… تلفنی با یک افسر قدیمی پلیس جرائم اخلاقی آشنا شدم که شخصاً اونو میشناخت… از قرار معلوم، او مدتی طولانی نوعی شغل روزنامهنگاری زرد و سطح پایین داشته، مثل شایعهپراکنی… بعد مدیر ارشد یک تئاتر … بعد مدیر یک کاباره در مومارتر… و دوباره ورشکسته شده… به مدت دو سال رئیس هیات تحریریه یک روزنامۀ شهرستانی، در شهر نوور، بوده و…بالاخره یک کارباره شبانه مدیریت کرده… آدمی که میتونسته در مسیر آب شنا کنه… این عبارت رو اون افسر قدیمی به کار برد… ولی این رو هم اضافه کرد که: آدم سربهراهی بوده؛ چون بالاخره، وقتی متوجه شده که چند شاهی پس اندازش رو هم در پاریس باید بخورد، ترجیح داده دوباره برگرده به شهرستان خودش …»
«اونوقت؟…»
«اونوقت از خودم میپرسم چرا وانمود کرده مورد حمله قرار گرفته… چون من دوباره اتومبیل رو وارسی کردم. لکههای خون واقعی بودند… و اگه حمله صورت گرفته، چرا خودش رو نشون نداده، چون ظاهراً حالا در بندر بِرِست داره رپسه میزنه… »
«بسیار خُب!…»
بازرس به سرعت نگاهی به مگره انداخت تا ببیند که شوخی نمیکند. ولی نه! سربازرس جدّی بود، و به خورشیدی که در دوردست روی دریا ظاهر میشد نگاه میکرد.
کتاب «سربازرس مِگرِه و سگ زرد» نوشته ژرژ سیمنون و ترجمه عباس آگاهی در ۱۵۶ صفحه، قطع رقعی، شمارگان ۳۰۰ نسخه، جلد شومیز، کاغذ بالکی در سال ۱۴۰۴ توسط انتشارات جهان کتاب منتشر شد.